صهیب رومی (رضی الله عنه)

نامش صهیب بن سینان بن مالک نمری است، کنیه اش ابویحیی بوده و پیامبر() آن کنیه را بر وی نهاد.

صهیب شخصی قد متوسط و رنگ پوستش قرمز بود، موی سرش پرپشت بود و از حنا استفاده می کرد.

در اصل او رومی نبود، اما به او رومی می گفتند، بخاطر اینکه در کودکی رومیان او را گرفتند و به روم بردند، وگرنه پدر و عموی او در کسرای فارس مسئولیت داشتند و خانه آنها در موصل در کنار دجله بود ، بعضی ها نیز می گویند خانه آنها در خاک جزیره در کنار فرات قرار داشت، که رومی ها به آنجا حمله کردند و صهیب که خردسال بود را با خود بردند ، بعد از آن صهیب در روم بزرگ شد و دست به دست او را فروختند تا به مکه آورده شد، در آنجا عبدالله بن جودعان صهیب را خرید و او را آزاد کرد، صهیب تا زمانی که عبدالله وفات کرد نزد او باقی ماند ، طبق روایتی دیگر می گوید صهیب نزد رومیان بود، تا بزرگ شد و بعدا فرار کرد و به مکه آمد و در آنجا با عبدالله توافق کرد و نزد او ماند تا وفات کرد.

هنگامی که پیام الهی نازل شد و محمد () به پیامبری برگزیده شد، صهیب مسلمان شد، مسلمان شدن صهیب و عمّار در یک روز بود ، آن زمان دعوت الهی به خانه اَرقم رسیده بود.

صهیب یکی بود از آن هفت نفری که برای بار اول در مکه مسلمان شدنشان را آشکار کردند، آن هفت نفر عبارت بودند از پیامبر() ، ابوبکر، بلال، صهیب، خبّاب و عمّار و سمیّه .

صهیب در مکه فردی بی کس و بی پناه بود، به همین دلیل از طرف کفّار خیلی آزار داده می شد، وقتی پیامبر() به مدینه هجرت کرد، صهیب نیز به مدینه هجرت کرد.

هنگامی که صهیب به مدینه هجرت کرد ، قریشیان بدنبال او به راه افتادند و راه را از او گرفتند، او نیز تیر و کمان را به دست گرفت و گفت شما می دانید که من در پرتاب کردن تیر از شما نیرومند تر هستم، به خدا تا به من می رسید تمام تیرهایم را بر روی شما تمام می کنم ، بعد از آن تا دست داشته باشم با شمشیرم با شما می جنگم ، اگر ثروت و دارایی مرا می خواهید، به شما می گویم کجاست ، آنها گفتند پس ثروت و باغت را به ما تحویل بده ما تو را رها می کنیم ، صهیب وقتی که مطمئن شد ، جای ثروتش را به آنها گفت و خود را به پیامبر() رساند، پیامبر() که صهیب را دید فرمود(معامله را بردی ای ابویحیی) ، پس خداوند در این باره آیات نازل کرد (ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف  بالعباد ) .

صهیب در غزوه بدر و اُحد و خندق و همه غزوه های دیگر هم شرکت کرد .

صهیب چندین حدیث را از پیامبر() روایت کرده است ، در یکی از آنها ، می گوید: پیامبر() فرمود( زندگی مؤمن تعجب آور است، همه مراحل برایش خیر ونیکی است و فقط برای مؤمن به این شکل است، اگر در خوشی و شادی باشد و شکرگذار باشد برایش خیر است ، اگر به ناراحتی گرفتار باشد و صبور باشد ، برایش خیر است). 

عمربن خطاب به صهیب خیلی علاقه داشت و خیلی او را دوست داشت ، خواسته بود که صهیب نماز میت برای او بخواند ، پس هنگامی که ایشان وفات کردند صهیب برروی جنازه اش نماز خواند .

سرانجام صهیب در مدینه و در سال سی وهشت یا گفته می شود سی ونه هجری وفات کرد و در مدینه به خاک سپرده شد.