عایشه دختر ابوبکر(رضی الله عنها)

نامش عایشه دختر ابوبکر صدیق است، پدرش یکی از نزدیکترین اصحاب پیامبر()  و مژده گیرنده بهشت و اولین خلیفه مسلمانان بوده است .

عایشه می گوید: هنوز عقلم کامل نشده بود که پدر و مادرم مسلمان شده بودند ، هر روز پیامبر() صبح و شب به خانه ما می آمدند.

ذهبی میگوید: عایشه بعد از آمدن اسلام متولد شد و هشت سال از فاطمه کوچکتر بود.

بعد از وفات خدیجه، پیامبر() با سَوده ازدواج کرد و تا مدتی فقط سوده همسرشان بود، سپس عایشه را به همسری برگزید ، بعدا در ماه شوال سال دوم هجرت بعد از آنکه از غزوه بدر بازگشتند با عایشه ازدواج کردند.

درباره سن عایشه در زمان عقد و ازدواجش، حرف و سخن زیادی وجود دارد و تبدیل به یک شبه در برابر اسلام شده است، اما روایات صحیح همگی نشان می دهند زمانی که پیامبر() عایشه را به همسری انتخاب کرد ، عایشه سنش کم بوده است.

در غزوه مریسیع در سال پنجم هجری زمانی که عایشه دوازده ساله بود، منافقین بخاطر مخفی کردن اشتباهی که خودشان مرتکب شده بودند، تهمت بزرگی را به مادر مومنان عایشه زدند که به مسئله افک مشهور است، این اقدامشان تأثیر زیادی داشت و برای حل کردن آن مدت  زیادی لازم بود، در اصل مسئله از آنجا شروع شد که پیامبر()  هر وقت  قصد خروج از مدینه را داشتند در بین همسرانشان بطور قرعه یکی را انتخاب می کردند و با خود به سفر می بردند، در غزوه مریسیع هم قرعه بنام عایشه افتاد، بعد از پایان یافتن غزوه پیامبر() به سمت مدینه به راه افتادند،وقتی نزدیک مدینه شده بودند بعداز کمی استراحت کردن دوباره با دستور پیامبر() به راه افتادند، عایشه با پای پیاده کمی از سپاه دور شده بود ، زمانی که برگشت ، سپاه به سمت مدینه به راه افتاده بود، همانجا ماند به این خاطر فکر میکرد حتما به دنبالش برمی گردند.

 صفوان پسر معطل سُلمی که در آخر سپاه بود ، وقتی عایشه را دید او را بر شتر خود سوار کرد تا به کاروان پیامبر() و مسلمانان رسانید، منافقین از این فرصت سوءاستفاده کردند و به عایشه و صفوان تهمت زنا زدند، مسئله طوری بود که پیامبر() هم نمی دانست که چگونه با این موضوع برخورد کند، مدت طولانی درباره این موضوع از چند جهت تحقیق کرد، بالاخره از جانب پروردگار آیه نازل شد و حکم قطعی را صادر کرد ، وگرنه این فتنه آتش بزرگی را  به پا می کرد ، امکان داشت امتیازات کسب شده از آن غزوه را به شکست تغییر دهد ، حکمی که صادر شده بود پاکدامنی عایشه و نادرستی تهمت منافقین را مشخص کرد و آن مسلمانانی را که این تهمت را تأیید کرده بودند را شامل می شد.

عایشه می گوید یک بار با پیامبر() مسابقه گذاشتیم، من برنده شدم، بعد از مدتی من چاق شدم، دوباره با هم مسابقه گذاشتیم و این بار پیامبر()  برنده شد و پیامبر()  فرمود این برد به جای آن یکی.

از پیامبر() پرسیدند چه کسی را بیشتر از همه دوست دارید؟ فرمودند: عایشه ، پرسیدند در بین مردها چه کسی ؟ فرمودند: ابوبکر، پرسیدند: بعد از او ، فرمودند عمر.

عایشه می گوید: یک بار پیامبر()  فرمودند( آیا به اینکه همسر دنیا و آخرتم باشی راضی نمی شوی؟) گفتم بله به خدا قسم راضی می شوم، فرمودند: ( پس تو همسر دنیا و آخرت من هستی).

اصحاب پیامبر() همه می دانستند که پیامبر() عایشه را چقدر دوست دارد، به همین خاطرهروقت می خواستند به ایشان  هدیه ایی بدهند، صبر می کردند تا به خانه عایشه برود بعد هدیه را برایشان می بردند.

عایشه می گوید وقتی پیامبر()  بیمار شد و درد و ناراحتی اش بیشتر شد، از همسران دیگرش اجازه خواست که در خانه من بماند، آنها هم  راضی شدند ، این چنین پیامبر() در خانه عایشه ماند تا وفات نمود .

بعد از وفات پیامبر() ابوبکر صدیق خلیفه مسلمانان شد و عایشه هم در آن مدت در مدینه ماند و مشغول به راهنمایی و آموزش علم و دانش مسلمانان شد.

بعد از وفات ابوبکر صدیق، عمر بن خطاب خلیفه مسلمین شد و عایشه نیز همچون قبل مشغول آموزش علم و دانش بود .

در زمان خلافت عثمان بن عفان نیز عایشه همچون گذشته مشغول علم آموزی به مسلمانان بود، اما در زمان فتنه شهید کردن عثمان، آشوبگران از شهرت عایشه سواستفاده کردند تا بر علیه خلیفه عثمان از آن استفاده کنند.

زمانی که عثمان محاصره شده بود، عایشه در مکه بود، پس از مکه به سمت مدینه به راه افتاد، اما در راه خبر شهادت عثمان را شنید، به همین خاطر به سمت مکه بازگشت و گفت به خدا قسم عثمان بی گناه کشته شده است و باید انتقامش را بگیرم .

بعد از آن که بیعت خلافت به علی بن ابوطالب داده شد ، علی بن ابوطالب که خلیفه شرعی بود، مصلحت را در آن میدانست که در انتفام گرفتن عجله نکنند تا اوضاع آرام شده و آشوبگران پراکنده شوند، چون آنها در اوج قدرت هستند و در بهترین حالت، اگر با آنها  وارد جنگ شویم، خون زیادی ریخته می شود.

ام المؤمنین عایشه و هرکدام از طلحه و زبیر با اینکه به علی بیعت داده بودند وبه خاطر انتقام عثمان به مکه آمده بودند، معتقد بودند که نباید انتقام خون عثمان را به تأخیر بیندازند و اجازه ندهند که آشوبگران پراکنده شوند، اگر خلیفه راضی باشد، با او زیر پرچمش می روند و اگر هم راضی نشد، باید از مناطق دیگر  به او فشار وارد شود تا از بیم سبأیی و آشوبگران خلیفه راضی شود و بدون تأخیر انتقام خون عثمان گرفته شود، به همین خاطر تصمیم گرفتند به سمت بصره بروند و بعد از آن جنگ جمل رخ داد.

بعد از آن عایشه  سیاست را کنار گذاشت و تنها مشغول ترویج علم و دانش بود تا زمانی که وفات نمود، عایشه در شب هفدهم رمضان سال پنجاه وهفت یا پنجاه وهشت هجری وفات کرد، خودشان هم وصیت کرده بودند که در قبرستان بقیع به خاک سپرده شوند.