عثمان بن مظعون(رضی الله عنه)

نامش عثمان بن مظعون بن حبیب جومحی است، عثمان کسی بود که در دوران جاهلیت هم شراب را برای خود ممنوع کرده بود.

اسلام آوردن عثمان بن معظون، همزمان با مسلمان شدن ابوعبیده و عبدالرحمان بن عوف بود، مسلمان شدن آنان قبل از رفتن پیامبر() به خانه ارقم و دعوت در آنجا بود .

عثمان همراه با اصحابی که خدمت پیامبر() رفتند ، پیامبرخدا() درباره اسلام و ریزه کاری های اسلام با آنان صحبت کرد ، آنان نیز پذیرفتند و مسلمان شدند.

عثمان بن معظون چهاردهمین نفری بود که در مکه مسلمانان شد ، بعدا به حبشه هجرت کرد و پسرش سائب نیز با آنان هجرت کرد ، بعدا که خبر رسید مردم قریش مسلمان شده اند، به مکه بازگشت و ولید بن مغیره او را پناه داد، اما بعدا که دید  پیامبر() و یارانش در چه وضعیت ناگواری هستند، گفت: به خدا قسم این پناه و امنیت را نمیخواهم و ترجیح می دهم وضعیت آنها را تحمل کنم، به همین خاطر نزد ولید رفت و پناهی را که از وی گرفته بود به ایشان پس داد، ولید نیز همراه با عثمان به سمت کعبه رفتند و در آنجا به همه اعلام کرد که عثمان خود پناهی را که به او داده ام را پس داده است ، عثمان نیز گفت که سخنان ولید درست است و ایشان شخص وفادار و بخشنده ایی است ، اما من حالا دوست دارم تنها پناهم خداوند باشد و بنابراین پناه ولید را پس می دهم ، سپس عثمان به جلسه ایی که قریشیان داشتند رفت که در آن جلسه لَبید بن ربیع قیس نیز حضور داشت، شعری خواند که در شعرش کفر وجود داشت، عثمان به او گفت : که دروغ می گویی، مردم خواستند که لبید شعرش را دوباره تکرار کند و دوباره عثمان گفت : دروغ می گویی ، لبید گفت: به خدا این شخص به فرزند شما شباهت ندارد ای قریشیان ، در همانجا شخص ابلهی بلند شد و مشتی به چشم عثمان وارد کرد، مردم گفتند : ای عثمان قبلا در زیر پناه خوب و قوی بودی و چشمت سالم بود ، عثمان نیز در جوابشان گفت که پناه خدا مطمئن تر و بهتر است و چشمم نیز مشکلی ندارد، پیامبر() و پیروانش الگوی من هستند ، ولید گفت: می خواهی پناهت دهم؟ عثمان گفت: نه فقط پناه خداوند را می خواهم .

زمانی که  پیامبر() برادری در میان مهاجرین و انصار ایجاد کرد، برادری را میان عثمان بن معظون و عباس بن عباده نیز برقرار کرد .

عثمان بن معظون در غزوه بدر شرکت کرد ، بعد از غزوه بدر در سال دوم هجری وفات کرد.

زمانی که رقیّه دختر پیامبر() وفات کرد، پیامبر() فرمودند (ملحق شو به گذشته یمان عثمان بن معظون)، قبلا زمانی که عثمان بن معظون وفات کرده بود، زنش گفت :که بهشت بر تو مبارک باشد، پیامبر() با عصبانیت به او نگاه کرد و فرمودند تو از کجا می دانی؟ او نیز گفت : او سواره نظام و صحابه شما بود، پیامبر() فرمود (بخدا سوگند نمی دانم که چه بر سرش خواهد آمد )، این گفته پیامبر() برای یاران و صحابه خیلی سخت بود که چطور به عثمان صحابه خیلی خوب پیامبر() چنین فرمودند، اما زمانی که رقیّه فوت کرد و پیامبر() آن سخنان را فرمودند صحابه فهمیدند که قصد پیامبر() از آن سخن ،کوچک کردن عثمان نبوده است.