نامش حسّان بن ثابت بن منذر است، از انصاریان و قوم خزرج و شاعر معروف و قابل احترام پیامبرخدا(ﷺ) بود.
قبل از آمدن پیامبر(ﷺ) ، حسّان شاعر مدینه بود و نزد مردم مدینه خیلی معروف بود، بعدا که پیامبر(ﷺ) آمد و حسّان به او ایمان آورد، به شاعر پیامبر(ﷺ) تبدیل شد.
وقتی که پیامبر(ﷺ) به مدینه هجرت کرد، حسّان نزدیک به شصت سال سن داشت .
ابن الکلبی میگوید:حسّان مردی دلیر و شجاع بود ، اما حالتی در او ایجاد شد و ترس عجیبی او را فراگرفت.
براء بن عازب می گوید: پیامبر(ﷺ) به حسّان بن ثابت می فرمود: به کفار حمله کن – باشعر - چون جبرئیل با توست.
پیامبر(ﷺ) در مسجد مدینه منبری برای حسّان آماده کرده بود و حسّان برروی آن می ایستاد و با اشعار خود از پیامبر(ﷺ) دفاع می کرد . پیامبر(ﷺ) هم می فرمود( خداوند متعال به وسیله روح القدوس از حسّان محافظت میکند تا هنگامی که از پیامبرخدا(ﷺ) دفاع می کند).
یک بار حسّان از پیامبر(ﷺ) اجازه خواست تا با اشعار خود به کفار حمله کند ، پیامبر(ﷺ) فرمود(پس با اصل و نسب من چکار میکنی؟ ) او نیز گفت: چطور مو را از خمیر جدا می کنند ، به همان صورت جدایت می کنم (منظورش این بود که از اصل و نسبت محافظت می کنم ).
حسّان یکی بود از افرادی که در مسئله اِفک دچار شد، مسئله اِفک آن تهمتی بود که به مادر مومنان عایشه (رضی الله عنه) زده شد که گویا او دچار زنا شده، به همین منظور سه نفر از اصحاب پیامبر(ﷺ) به اشتباه وارد این مسئله شدند و تحت تاثیر منافقان قرار گرفتند ، بعد از آنکه آیات در این مورد نازل شد ، حسّان توبه کرد و با دفاع کردن این اشتباه خود را جبران کرد.
هنگامی که پیامبر(ﷺ) وفات کرد، حسّان بسیار اندوهگین شد و با شعر پیامبر(ﷺ) را وصف می کرد.
حسّان بعد از مدت زیادی از عمرش بینایی خود را از دست داد ، سرانجام در سن صد و بیست سالگی وفات کرد. به این شیوه نیمی از عمر خود را قبل از اسلام و نیم دیگر عمرش را در اسلام سپری کرد.