نامش حسین بن علی بن ابوطالب هاشمی است، درپنجم ماه شعبان سال چهارم هجری و یک سال و دو ماه بعد از برادرش حسن به دنیا آمد.
هنگامی که حسین متولد شد، پیامبر(ﷺ) آمد و فرمود (پسرم را به من نشان بدهید ، بگویید چه نامی را برای او انتخاب کرده اید ؟) علی بن ابوطالب گفت: نامش را حرب نهادم، پیامبر(ﷺ) فرمود ( بل هو حسین)، بلکه نامش حسین است.
پیامبر(ﷺ) دوست داشتن مخصوصی به حسین داشت و او را در آغوش می گرفت ، او را می بوسید، برایش دعای خیر می کرد ، نزد اصحاب خود دوست داشتن زیادی به حسین نشان می داد.
براء بن عازب می گوید پیامبر(ﷺ) به حسن وحسین خیره می شد و می فرمود(خدایا من این دو را دوست دارم پس تو نیز آنها را دوست داشته باش).
ابوهریره می گوید: پیامبر(ﷺ) می فرمود ( هرکس حسن و حسین را دوست داشته باشد پس من را نیز دوست دارد و هرکسی هم از حسن و حسین نفرت داشته باشد از من هم نفرت دارد).
یعلای عامری می گوید پیامبر(ﷺ) می فرمود (حسین از من است و من هم از حسین هستم ، خدا آن کسی را دوست بدارد که حسین را دوست دارد ).
علی پدر ایشان می گفت: حسن از ناحیه سینه به بالا بسیار به پیامبر(ﷺ) شبیه بود، حسین هم از سینه به پایین بسیار شبیه پیامبر(ﷺ) بود.
روزی عمربن خطاب به فرزندان اصحاب لباس بخشید، ولی در بین لباس ها لباسی که مناسب حسن و حسین باشد را نیافت ، به همین دلیل شخصی را به یمن فرستاد و لباس مناسب را برای آنها آورد ، و بعدا گفت حالا خیالم آسوده شد.
در زمان محاصره خانه عثمان ابن عفان ، حسین بن علی یکی از اصحاب جوانی بود که از خلیفه دفاع می کرد، اما خلیفه از آنها خواست که نجنگند و به منزل خود برگردند.
حسین در زمان خلافت پدرش همراه او بود و حامی و پیروز کننده به تمام معنایی بود ، بلکه در جنگ جمل سرپرستی سمت چپ سپاه را برعهده داشت.
بعد از توافق حسن با معاویه ، حسین در سال چهل ویکم هجری همراه برادر خود حسن به مدینه بازگشت و در آنجا ماند ، نوزده سال و چند ماه در آنجا زندگی کرد و به زیارت حج و عبادت مشغول بود.
مردم کوفه در همان زمان معاویه برای حسین نامه می نوشتند و از او می خواستند که نزد آنها برود تا به او بیعت دهند، اما حسین راضی نمی شد .
سرانجام بعد از مرگ معاویه و سرکار آمدن یزید به جانشینی ، حسین آمادگی این را نداشت تا به او بیعت دهد ، مردم عراق هم به طور مکرر از او می خواستند نزد آنها برود تا به او بیعت دهند ، سرانجام درخواست آنها را قبول کرد و به سمت عراق به راه افتاد .
اصحاب زیادی از او خواهش کردند که به عراق نرود و به دعوت عراقیان فریب نخورد، اما حسین به این راضی نشد و به سمت عراق حرکت کرد، بعدا با سپاه امویه به جنگ افتادند و در آن جنگ مصادف با روز عاشورا در سال شصت ویک هجری حسین و یارانش شهید شدند و زن و فرزندانش اسیر شدند و دوباره آنها را به مدینه فرستادند.
ابن تیمیه می گوید: همانطوری که کشتن عثمان فتنه و آشوب بزرگی را برانگیخت، کشتن حسین هم فتنه و آشوب را در میان مردم بر پا کرد.